امید مافی- می‌توان با روح ورم کرده، قلم برّان شده و کلمات آخته، بی‌محابا به مانیفست تیم ملی و دکوراسیون فعلی آن حمله کرد.

می‌توان هَنگ سفیدها را به اتهام دل سپردن دوباره به پیرمردها و غفلت از جوان‌های جویای نام در ته و توهای ذهن، به حبس ابدی محکوم کرد و پلن دستمالی شده نیمکت را از ته دل دوست نداشت!

پوست‌ کنده اما نمی‌توان با احساسات منبسط و مختلط روبه‌روی جایگاه دل خوش کرد و پس از یک مساوی همراه با صعود دم گرفت و شعار «بی‌غیرت، بی‌غیرت» را زنجیروار نثار بازیگران بزمگاه و رزمگاهی کرد که زیر برگه صعودشان را پاراف کرده است.

اسب تروای تیم ملی با تاختن خو نگرفته و از بند ملالت و ملامت هنوز آزاد نشده درست، اما فوتبال ملی مدت‌هاست چیز زیادی رو نکرده درست. صواب و ثواب اما در این نیست که قبیله‌ای قهر با منطق، بی‌استعاره و تشبیه، بی وقفه شعار «حیا کن رها کن» سر دهند و برای رقیب کف بزنند و کف کنند از نظاره چرخش اسلحه‌ها حول محور شقیقه‌ها!

راستی این بود فرجام بهترین تماشاگران دنیا؟ این بود شیون‌های اولتراهای وطنی در خلسه سکوها؟ این بود همیاری هولیگان‌ها در ورزشخانه‌ها؟

نه، نه باور کنید این نبود. حتی اگر مساوی با سرجوخه‌های آسیای میانه از سوی برخی رذیلت محسوب شود، برهانی برای قاه قاه خندیدن و زیر میز زدنِ جمعیتی که به نظر می‌رسد در هر شرایط سر ناسازگاری دارند و ساز ناسپاسی می‌زنند، وجود ندارد. اصلاً مگر قرار بود به مثابه نبرد زیرخاکی با مالدیو در سال‌های رفته، 17 گل به ازبکستان بزنیم و شاگردان کاتانچ را کیسه شن کنیم؟

گاهی در ترافیک ارواح آواره، چنان توقعی روی سکوها شکل می‌گیرد که دهان عاصی‌ها به زاغه مهمات تبدیل شده و بی هیچ محاکمه‌ای طناب بر گردن مردان حاضر در نبردگاه می‌اندازند و به رگ‌‎هایشان تیغ می‌کشند؟

چه می‌گذرد بر این فوتبال مأنوس و محبوس در فساد که سرنا را از سر گشادش می‌زنند و شب و روز لعن و طعن نثارش می‌کنند؟

آیا کسی هست که یک سطر، فقط یک سطر جوابی محکمه پسند به سؤال ما دهد؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.